پنجره ی اتاقم رو باز کردم و از هوای زمستونی شهرم لذت بردم!!

گوله های برف خیل اروم و کم میباریدند و گاهی  یکی از اون گوله های

برف ریز میزه روی گونه ی من که تا 

نصف تنم رو بیرون پنجره برده بودم مینشستن

زندگیم خیلی تکراری و کسل کننده شده بود من هیجان میخاستم 

یه اتفاق کوچکیکم هیجانیکم لبخندیکم گریه؟آهه 

زندگیم پر شده از ارامشموزیک های ملایم

کتاب های عاشقانهقهوه ی تلخ  روی میزم

من عاشق این ارامشمپس چرا انقد خسته ام؟!

شاید واقعا نیاز به تغییر دارماما چه تغییری؟

وقتی که از افکارم خارج شدم متوجه سرمایی که تا استخونم رو لرزونده بود شدم

سریع پنجره اتاقم رو بستم و با قهوه توی دستم به سمت تخت گرمم رفتم 

مطمعنم بینیم سرخ شده از شدت سرما!

همه چیز اروم بودفقط صدای موزیک با ریتم ارومش توی گوشم بود

همه چیز مثل دیروز بود که یهو پنجره ی اتاقم صدای خیلی وحشتناکی ایجاد کرد 

مثل خوردن سنگ به شیشهچی؟

سریع نزدیک پنجره رفتم و بازش کردم سرم رو کمی به جلو خم کردم تا دید بهتری داشته باشمصدام رو کمی بلند کردم 

"کسی اینجاست؟"

صدایی نیومدشاید فقط یه گوله برف وحشی بود!!!

از افکار خودم خندم گرفت و پنجره ی اتاقم رو بستم

هنوز دو قدم عقب نرفته بودم که دوباره همون صدای وحشتناک امد 

این بار از ترس اروم برگشتم سمت پنجره که دوتا بال کوچک توجه ام رو جلب کرد

"اون چیه دیگه؟"

اروم سمت پنجره رفتم و بازش کردم این بار یه موجود عجیب کنار پنجره 

بود و از سرما میلرزید 

"خدای من این دیگه چیه؟"

شبیه یه انسان بودیه کوتوله؟نه!نه! 

خیلی کوچیک تر از کوتوله شاید اندازه دستم بود 

اون بال داشتنکنه توهم زدماون ممکنه که پری باشه؟

پری ها که وجود ندارن!

اروم دستم رو به سمتش دراز کردم و به امید اینکه توهم باشه و ناپدید بشه لمسش کردم ولیناپدید نشد!!

این داستان ادامه دارد

 

 

داستان کوتاه: پری گمشده

انتهای این داستان چیزی نیست..

رو ,پنجره ,اروم ,یه ,ی ,اون ,پنجره ی ,اتاقم رو ,ی اتاقم ,شده از ,های برف

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خلاصه راهنمای بکارگیری استاندارد حسابداری شماره ۱۶ بازی انلاین کامپیوتر یا لب تاب 50004 خانه خاطرات من ابوالقاسم کریمی شیراز مووی وبلاگ شخصی نوجوان ها دانلودنیوز~ الان بخر تحویل بگیر